فدای خنده ی با صدات
سسسسسسسلام به همه امشب 25 دیماه وقتی از خستگی هلاک شده بودم دیدم دریتا هنوز نخوابیده خم شدم یه ذره باهاش حرف بزنم دیدم خیلی خوشحاله اسبی که عمو فرشیدش براش خریده بود رو نزدیکش پاوردم دیدم با صدای بلند خندید فدای اون خندت بشم مادددددددددددددددددددر ...
نویسنده :
الهام
0:15